English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (4192 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
feasability study U مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
karyosystematice U بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
trow U اندیشه کردن
meditating U اندیشه کردن
cogitating U اندیشه کردن
cogitates U اندیشه کردن
cogitate U اندیشه کردن
meditate U اندیشه کردن
to set one's affection U اندیشه کردن
cogitated U اندیشه کردن
bethink U اندیشه کردن
ponders U اندیشه کردن
meditates U اندیشه کردن
pondered U اندیشه کردن
muse U اندیشه کردن
conspiratress U اندیشه کردن در
pondering U اندیشه کردن
meditated U اندیشه کردن
to bethink oneself U اندیشه کردن
ponder U اندیشه کردن
muses U اندیشه کردن
mused U اندیشه کردن
to r.over something U درچیزی اندیشه کردن
study U مطالعه کردن
assay U مطالعه کردن
dissect [analyse] U مطالعه کردن
evaluate U مطالعه کردن
inspect U مطالعه کردن
analyze [American] U مطالعه کردن
analyse [British] U مطالعه کردن
bolt [examine] U مطالعه کردن
check U مطالعه کردن
survey U مطالعه کردن
explore U مطالعه کردن
scrutinize U مطالعه کردن
look into U مطالعه کردن
investigate U مطالعه کردن
examine U مطالعه کردن
enquire into U مطالعه کردن
determine U مطالعه کردن
to contemplate about/on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
ruminated U اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate U اندیشه کردن دوباره جویدن
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to ruminate on something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
ruminates U اندیشه کردن دوباره جویدن
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
ruminating U اندیشه کردن دوباره جویدن
to meditate on/over something U اندیشه کردن [در باره چیزی]
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
analysed U جزئیات را مطالعه کردن
analyzing U جزئیات را مطالعه کردن
analysing U جزئیات را مطالعه کردن
analyses U جزئیات را مطالعه کردن
analyzed U جزئیات را مطالعه کردن
analyse U جزئیات را مطالعه کردن
analyzes U جزئیات را مطالعه کردن
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
reconsidered U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider U مجددا درامری مطالعه کردن
to make a study of something U چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
geologize U مطالعه علم زمین شناسی کردن
to poreone's eyes out U چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
deliberates U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating U اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated U اندیشه کردن کنکاش کردن
conciliated U ارام کردن مطالعه کردن
conciliating U ارام کردن مطالعه کردن
conciliates U ارام کردن مطالعه کردن
conciliate U ارام کردن مطالعه کردن
studies U تحصیل کردن مطالعه کردن
studying U تحصیل کردن مطالعه کردن
study U تحصیل کردن مطالعه کردن
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt U بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
weaves U درست کردن
fix up U درست کردن
set in order U درست کردن
makes U درست کردن
redd U درست کردن
fettle U درست کردن
gulleys U درست کردن
to cleanvp U درست کردن
to erect into U درست کردن از
cleanest U درست کردن
to get up U درست کردن
fashion U درست کردن
trim U درست کردن
trimmest U درست کردن
weave U درست کردن
gullies U درست کردن
gully U درست کردن
fabricated U درست کردن
indite U درست کردن
fashioned U درست کردن
fashioning U درست کردن
to put in to shape U درست کردن
fashions U درست کردن
make U درست کردن
trims U درست کردن
cleans U درست کردن
build U درست کردن
buildings U درست کردن
adapt U درست کردن
concocting U درست کردن
manufacture U درست کردن
concocted U درست کردن
fabricating U درست کردن
corrects U درست کردن
to riven laths U یا درست کردن
to put to rights U درست کردن
concoct U درست کردن
correcting U درست کردن
to sct aright U درست کردن
fabricates U درست کردن
shapes U درست کردن
shape U درست کردن
correct U درست کردن
set right U درست کردن
to fix up U درست کردن
concocts U درست کردن
to set in order U درست کردن
manufactured U درست کردن
cleaned U درست کردن
to set U درست کردن
fabricate U درست کردن
builds U درست کردن
clean U درست کردن
make up U درست کردن
manufactures U درست کردن
to set to rights U درست کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
manipulated U با استادی درست کردن
roughcast U اجمالا درست کردن
recondition U دوباره درست کردن
hedges U خاربست درست کردن
to toss up U زود درست کردن
image erection U درست کردن تصویر
manipulate U با استادی درست کردن
manipulate U با دست درست کردن
manipulated U با دست درست کردن
manipulates U با استادی درست کردن
railroads U پاپوش درست کردن
manipulates U با دست درست کردن
railroad U پاپوش درست کردن
re form U دوباره درست کردن
frame U پاپوش درست کردن
orthoepy U فن درست تلفظ کردن
blow down U بافوت درست کردن
reconditions U دوباره درست کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
team U دسته درست کردن
to weave a plot U دوزوکلک درست کردن
exacts U تحمیل کردن بر درست
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
scrambling U املت درست کردن
stage craft U فن درست کردن نمایش
hedged U خاربست درست کردن
pond U حوض درست کردن
ponds U حوض درست کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
teams U دسته درست کردن
dowel U میخچه درست کردن
corn popping U درست کردن چس فیل
exact U تحمیل کردن بر درست
Recent search history Forum search
1Potential
1A hero can affect on the people.
1strong
1To be capable of quoting
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1Arousing
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com